سعدی :
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
حافظ :
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
"من از آن روز که در بند توام آزادم"
سعدی :
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
عیبت آن است که بر بنده نمی بخشایی...
حافظ :
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
"در سراپای وجودت هنری نیست که نیست"
سعدی :
بدو گفتی و خرسندم غفاک الله نکو گفتی
سگم خواندی و خشنودم جزاک الله کرم کردی
حافظ :
" بدو گفتی و خرسندم غفاک الله نکو گفتی "
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خارا
مطابق ضبط سودی خانلری جلالی نذیر احمد عیوضی -بهروز
سعدی :
دیو بگریزد از آن قوم که فرآن خوانند
آدمی زاده نگه دار که مصحف ببرد
حافظ :
زاهد از رندی حافظ نکند فهم چه شد
" دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند"
سعدی :
کچا خود شکر این نعمت گذارم
که زور مردم آزاری ندارم
حافظ :
من از بازوی خود دارم بسی شکر
" که زور مردم آزاری ندارم "
سعدی :
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر در تو ندارد مگرش ناظر نیست
حافظ :
سر پیوند تو تنها دل حافظ راست
"کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست"
سعدی :
دنبال تو بودم گنه از جانب ما نیست
با غمزه بگو تا دل مردم نستاند
حافظ :
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان
همراه "تو بودن کنه از جانب ما نیست"
سعدی :
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید
حافظ :
" جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب"
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
منبع : برگزیده ای از مقاله چهارده روایت نوشته بهاالدین خرم شاهی